به نام خدا
در این پست برای شما قصه شنگول و منگول را هم به صورت متن و هم به صورت صوت آورده ایم که امیدواریم مورد رضایت شما واقع شود.
نکته ای که وجود دارد این است که متن این داستان به کمک هوش مصنوعی نگاشته شده است و ممکن است دارای خطا هایی نیز باشد.
قصه شنگول و منگول و حبه انگور
بیشتر بخوانید: مجموعه داستان های متنی کوتاه برای کودکان
آی قصه قصه گلهای دسته دسته با دست و روی شسته به انتظار نشسته سلام گلای قشنگم امشبم به باغ لالا گلها خوش اومدین پسرا دخترای گلم میبینم که بعضیاتون یکم سرما خوردین ازتون خواهش میکنم به حرف ماماناتون گوش بدین شلغم بخورین سوپ بخورین آب لیمو شیرینو پرتقال بخورین داروهاتونم بخورین تا زود خوب خوب بشین. تازه اوناییم که سرما نخوردن اگه این چیزا رو بخورن چون خیلی مفیده بدنشون قوی میشه و سرما نمیخوره پس حواستون باشه خیلی مواظب خودتون باشین عزیزای دلم یکی از شماها از من خواسته که براش قصه شنگول و منگولو بگم البته من اسمشو نمیدونم اما من قصه امشبو تقدیم میکنم به اون دوست عزیزم و به همه شما گلای قشنگم خب پس پتو رو روتون بکشین چشماتونم ببندین و به قصه خاله آنی گوش بدین
به نام خدا یکی بود یکی نبود یه خانم بزی بود که سه تا بزغاله داشت اسمشونم شنگول و منگول و حبه انگور بود یه روز خانم بزی دید که توی خونشون غذا ندارن پس مجبوره که بره از جنگل غذا بیاره برای بچههاش بهشون گفت بچهها من دارم میرم جنگل غذا بیارم اما حواستون باشه در رو کسی باز نکنیدا اگه یکی اومد گفت من مادرتونم گول نخورینا من خودم کلید دارم میام تو. حواستون به خودتون باشه بچهها هم گفتن که چشم مامان بزی ما حواسمون به خودمون هست مامان بزی که رفت توی جنگل آقا گرگه فهمید که بزغالهها توی خونه تنها سریع دوید اومد پشت در و در زد بچهها گفتن یکیه در میزنه تقه بالنگر میزنه آقا گرگه الکی گفت منم منم مادرتون غذا آوردم براتون شنگول که از بقیشون بزرگتر بود گفت. نه نه تو مادر ما نیستی اصلا مامان ما خیلی وقتی نیست که از در خونه رفته بیرون چه جوری به این زودی با غذا از تو جنگل برگشته ما گول نمیخوریم آقا گرگه فهمید که اینا به این راحتیا گول نمیخورن رفت یکم فکر کرد گفت حالا این دفعه صدامو تغییر میده دوباره رفت پشت در خونشون و در زد بچهها گفتن یکیه در میزنه تقی با لنگر میزنه آقا گرگه صداشو تغییر داد و گفت منم منم مادرتون غذا آوردم براتون. بچهها فکر کردن که این صدای مادرشونه میخواستن درو وا کنم اما شنگول گفت نه یه دقیقه صبر کنید اگه راست میگی تو مامان ما هستی دستتو از بالای در بیار تو ببینم گرگم مجبور شد دستشو ببره تو دیدن که وای یه دست سیاه وحشتناک با پنجههای بلنده گفتن نه نه تو مامان ما نیستی مامان ما دستاش سفید و پشمالو و خوشگله اینجوری هم نیست خب گرگه دوباره ناامید شد گفت خب چیکار کنم چیکار نکنم این بود که رفت. پشت در مغازه نونوایی یواشکی گونی آرد و برداشت دستاشو کرد اون تو تا سفید بشه بعدم اومد دوباره پشت در خونه مامان بزی خلاصه در زد و دوباره بچهها اومدن پشت در گفتن کیه کیه در میزنه تقه بال این گر میزنه آقا گرگه دوباره صدای خانم بازی رو تقلید کرد و گفت منم منم مادرتون غذا آوردم براتون بچهها گفتن وای این دیگه حتماً مامان بازیمونه. شنگول گفت باشه ولی باز بزارین دستشو ببینیم گفت اگه راست میگی تو مامان ما هستی دستتو از بالای در بیار نشونمون بده ببینم گرگه هم با خوشحالی دستاشو که سفید کرده بود از بالای در برد و نشونشون داد آخ آخ شنگول و منگول و حبه انگور حرف مامانشون که گفته بود من خودم کلید دارم و درو رو کسی باز نکنید و فراموش کردم به ذوق غذا دادن و باز کردن گرگه بدجنسم پرید اومد تو.
حبه انگور که ریزه پیزه بود رفت تو یکی از کمدها قایم شد اما گرگه شنگول و منگول و گرفت و انداخت تو یه کیسه چرمی و برد خونه یکم گذشت حبه انگور همینطوری تو کمد مونده بود و میترسید خانم بازی اومد دید وای در خونش باز زد تو سر خودش گفت کی برده شنگول من کی برده منگول من کجاست حبه انگور من حبه انگور صدای مامانشو شناخت از تو کمد اومد بیرون و همه جریانو برای مامان بازیشون. تعریف کرد مامان بازی گفت من الان میرم حساب این گرگ بدجنسو میرسم رفت اون شاخای بزرگشو تیز کرد و رفت خونه آقا گرگه گفت شنگول من کو منگول من کو بچههای منو چیکار کردین بچهها که صدای مامانشو شنیدن از توی اون کیسه چرمی شروع کردن به جیغ کشیدن خاله بزی خانم بزیم رفت شکم گرگه رو پاره کرد و اونو دعوا کرد و زخمی کرد بعدشم کیسه چرمی رو پاره کرد و بچه هاشو نجات داد. بدم اومد پیش حبه انگور و گفت با شاخهای بلندم شکم آقا گرگه رو پاره کردم و اونو تنبیه کردم و خواهر برادرتم نجات دادم اما شما دیگه باید خیلی مواظب باشین که هیچ وقت گول کسی رو نخورین این دفعه شانس آوردیم که آقا گرگه هنوز شنگول و منگولو نخورده بود بچههای گلم شماها هم همیشه سعی کنید به حرف ماماناتون گوش بدین تا مثل شنگول و منگول و حبه انگور یه وقت گول. کسایی که بدنو میخوان ما رو فریب بدنو نخوری خب بچههای قشنگم از قصه امشب خوشتون اومد حالا چشمای قشنگتونو همین طوری که بستین توی دلتون دعا کنین و از خدای مهربون بخواین که ما رو از همه بدیها دور کنه نه هیچ وقت به کسی بدی کنیم و نه هیچکس هیچ وقتی اجازه بدیم که کسی به ما بده شبتون خوش عزیزای قشنگم.