کودکانه

داستان صوتی دندان پزشک + متن قصه

بیشتر بخوانید: مجموعه داستان های متنی کوتاه برای کودکان

من تو قصه لالا گلها قشنگم بچه‌های خوبم حالتون خوبه عزیزای من امشب یه کتابم به نام سارا دندانپزشکی می‌رود بچه‌های گلم حتما همتون تا حالا دندانپزشکی رفتین درسته آخه حتما همه باید هر از چند گاهی برن دندانپزشکی دکتر دندوناشونو چک کنه که یه وقتی مشکل نداشته باشه ندونند بگیره بچه های گلم یادتون باشه که حتما حتما پزشکی چیه بنام خدا صبح شنبه مامان گفت فردا میریم دندونی. شاید فردا میرفتن پارک و بادبادک نوی قرمز و عوام کردند سارا آرزو کرد که حسابی باد بیاد مامان گفت این دفعه دندانپزشکی داره سارا خیلی دندانپزشکی بره دوست داشت به جای اون با پدرش بادبادک هوا کنه من میدونست که داره بزرگ میشه و بزرگترها هم باید هر از چند گاهی گفت ناراحت نباش سارا دکتر خیلی مهربونه صبح روز بعد سارا پوشید هر وقت میپوشید احساس میکرد که قوی و شجاعه. سارا مامان و خواهرهای بزرگش سوار اتوبوس شدن و درست جلوی مطب پیاده شدند وارد مطب شدن و به اتاق انتظار رفتن سارا با خودش فکر کرد که اتاق انتظار چقدر قشنگه دور تا دور اتاق سبز بودن و آینه های بزرگی هم به دیوار زده بودند خواهرهای سارا کتاب و مجله برداشتند و نشستن که بخونند تا نوبتشون بشه یه آقایی اومد بیرون باد کرده بود و خنده دار شده بود سارا سه تای دستگاه منتظر شماست سارا به عکس های کتابش نگاه. مثل اون آقا باد میکرد و خنده دار میشد یا اینکه نه کمی بعد الین اومد و گفت سارا بیا بازی کنیم با هم بازی کردند بالاخره جودی هم اومد بیرون لوش بازی نکرده بود خانمی که روپوش سفید پوشیده بود پشت سرش بود صدا زد الی از در چوبی رفت داخل بعد از اون نوبت سارا بود جودی خودش رو توی آینه نگاه کرد و لبخند زد یه مسواک نوی بنفش توی دستش بود همینطوری که دندوناش توی آینه نگاه میکرد سفید شده. خیلی گذشت که محکم تو دستش گرفته بود از اتاق بیرون اومد صدا زد سارا حالا نوبت توئه سارا هم مثل خواهراش به دنبال اون وارد اتاق شد اون سارا رو برد جلو یه صندلی بزرگ سارا روی اون نشست و بعد از اونم اون خانمه یه دکمه رو فشار داد که اون صندلی بزرگ بالا آمد سارا احساس کرد که قدش خیلی بلند شده بعد اون خانم دکتر میاد سارا به دور و برش نگاهی انداخت پنجره بزرگی روبروش بود. یک عالمه ظرف و شیشه روی کمد پهلوی دستشویی وجود داشت یه مقدار هم لوازم پزشکی اونجا بود یه بوی بامزه مثل بوی قرص نعنایی همه جا پیچیده بود بالاخره دکتر به اتاق اون با یه لبخند دوستانه گفت سلام سارا دستاشو شست دستکش پلاستیکی به دستش کرد دهنشو با یه ماسک سفید که بند داشت پشت گوشش میافتاد پوشوند لطفاً دهنتو باز کن تا یه نگاهی به داخل بندازم سارا دهنشو باز کرد دکتر بهش خیلی نزدیک شد عینکش برق میزد با چراغی که به پیشونیش بسته بود نور توی دهن سارا انداخت دکتر گفت همه چیز رو تمیز کنم و بعد کار امروزمون تموم میشه. سارا از پنجره به ابرهای پف پفی که توی آسمون حرکت میکردند نگاه میکرد فکر میکرد که دندانپزشکی رفتن آسونه دکتر گفت سارا دوباره دهنشو باز کرد یه دفعه یه دستگاهی رو دید که دسته درازی داشت و و نزدیکتر میشد تکه های صورتی رنگی از روی اون به اطراف پرت میشد محکم بست و فریاد کشید گاز گرفته بود اینقدر ترسیده بود که از روی صندلی بزرگ پرید پایین نوید را از کنار خانم پوشیده بود گذشت. رد بشه برای همین با سرعت تمام توی پیاده رو شروع کرده دویدن از پیچ گذشت و پشت سرشو نگاه کرد دکتر سفید مادرش دنبالش میکردن که یه وقت سارا توی خیابون اونا همگی پشت سر هم توی پیاده رو می‌دویدند سارا از پیچ دیگه گذشت حالا دوباره رسیده بود جلوی دندانپزشکی نمیتونست کجا بره برای همین رفت زیر نیمکت ایستگاه اتوبوس و قایم شد بچه رفت توی خیابون دکتر که نفس نفس افتاده بود رسید و روی نیمکت نشست دستمال قرمز بزرگی. ببخشید اولین باری که پیش من اومدید من تو رو ترسوندم سارا یواش یواش از زیر نیمکت بیرون اومد و پهلوی دکتر نشست دکتر آهی کشید و گفت من تا حالا توی خیابون دنبال نکرده بودم انگار خیلی گرمش بود و خسته شده بود با صدای آهسته گفت معذرت می‌خوام نمی‌خواستم انگشتتون رو گاز بگیرم اصلا نمیخواستم فرار کنم نمیدونم چرا این کارو کردم دکتر گفت بیا برگردیم و دوباره یه امتحانی بکنیم بعد دست کرد و دست سارا رو گرفت بقیه هم رسیده بودند همه با هم رفتن داخل قطر سارا برگشت و دوباره روی صندلی بزرگ نشست دکتر اونو بالا. با دقت سارا نشون داد حتی اجازه داد که اون انگشتشو روی چرخ کوچک لاستیکی که می چرخ دندون مخصوص صورتی رو روی چرخ لاستیکی باز کرد برق انداخت بعد یه لیوان کاغذی سفید بهش داد و یادش داد که چطور از شیر کوچیکی که پهلوی صندلی بود پر از آب کنیم آب کرد و شست و بعد آب را داخل دستشویی کوچولو که اونجا بود خالی کرد دکتر باز کرد و دکمه رو فشار داد گفت دیگه لازم نیست بپری پایین بعد از مسواک های نو رنگارنگ قشنگ بود باز. خداحافظ دکتر دست زدن سارا و خانواده اش راه افتادن تا از مطب بیرون برن اون داشت خودشو توی آینه های اتاق انتظار نگاه میکرد و میخندید تا دندونای براق و سفید قشنگ ببینه مسواک نوی سبزش رو هم بالا گرفته بود و کیف میکرد دندانپزشکی رفتن با بادبادک هوا کردن همراه پدرش فرق داشت سارا امیدوار بود که هفته آینده بتونه بادبادک هوا کنه ولی امروز هم از اینکه دندون های تمیز برا داشت خیلی خوشحال بود. اینم از قصه سارا امیدوارم که از این قصه خوشتون اومده باشه و امیدوارم که همه شما بچه‌های گلم همیشه به موقع میخوابیم مهربونتون دعا کنید که همیشه به همتون سلامتی دوستتون دارم بچه های عزیزم شب بخیر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + شش =